امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

امیرعلی جون

فقط یکهفته دیگه

1392/4/25 22:29
نویسنده : زهرا
145 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامان. حالت خوبه عزیز دلم؟کلی خبر و حرف و حدیث دارم

برات.عزیزم میدونستی خیلی خوشقدمی؟بابایی تونست واسه زمینش پروانه

بگیره. عمو تونست زمینشو بموقع بفروشه.قراره حقوق بابایی اضافه بشه

و....ازین حرفا بگذریم.منکه باورم نمیشه. تو باورت میشه که هفته بعد اینموقع

تو بغلم باشی؟یعنی واقعا نه ماه انتظار به پایان میرسه؟البته اینم باورم نمیشه

که سزارینی شدم. دوست داشتم بچه مو طبیعی بدنیا بیارم انگار از یه شانس

و یه نعمت بزرگ محروم شدم.الان سی و هشت هفته داره تموم میشه وتو

درپایان سی و نه هفته تو بیمارستان امام خمینی بدنیا میای.چهارشنبه صبح

92/5/2دوست داشتم چهارشنبه نباشه ولی دکتر قبول نکرد مثلا اگه

92/5/5بود تاریخ تولد خوشگلتری میشد چهارشنبه هم که میگن هر کی تو

اینروز بدنیا بیاد دستش نمک نداره ناراحتآخه خودمم چهارشنبه بدنیا اومدم.مامانت

خرافاتی نیست ولی منکه واقعا جز واسه بابایی واسه هیچکس دیگه ای

دستم نمک نداشت .البته اصل کاری باباییه که خدا حفظش کنه.همه میگن

دعای زن باردار مستجاب میشه ,تو این مدت خودمو خفه کردم ازبس صبح و

شب واسه همه دعا کردم خداکنه دعاهام مستجاب بشن 99درصدش برای

دیگرانه برای خودم چیز خاصی نمیخوام. اگه عزیزانم شاد و سالم باشن زندگی

منم شاد و زیبا میشه.البته میتونم دلمو به این خوش کنم که چهارشنبه روز

تولد امام حسن میتونه واست روز خوش یمنی باشه حیف که تاریخش قمریه و

ثابت نیست.بیشتر لباسهاتو شستم که واست ایجادحساسیت نکنه حتی

لباسهای ماههای بعد!ساک خودم و تو رو اماده کردم.اتاقت  خوشگل و ناناز

وگلبارون شده همه چی منتظر ورود شازده پسر منه.بابایی انگار از منم بی

تاب تر و مشتاقتره. همش بالبخندبهم نگاه میکنه و بیصبرانه منتظر روز تولدته

عزیزم. منم اینروزای آخر دارم حسابی سو استفاده میکنم و لوس بازی در میارم

خیلی کیف میده البته دروغکی نیست واقعا زود خسته میشم یاکمر درد و

پادرد میگیرماوهفعلا فقط آشپزی میکنم و بابایی بقیه کارها رو انجام میده

خوشبختانه خونه تمیزه و کار خاصی ندارم.منو بابایی میخوایم یه کم بدجنس

بازی در بیاریم و تادقیقه نود به کسی چیزی نگیم.آخه همه فکر میکنن توآخر

ماه رمضون بدنیا میای ولی حالا بخاطر سزارین دو هفته زودتر شد.راستی

واست کلاس گذاشتیم قراره بریم بخش vip عینکالبته به لطف صاحبخونه که

گفت من با دکتر صحبت میکنم هیچ هزینه ای ازتون نگیره اینم شیرینی من به

شما.باورم نمیشه مگه میشه دکتر رایگان عمل کنه؟بابایی هم با رییس

بیمارستان صحبت کرد گفتن واسه گل روی پسر شما هزینه ها رو بجای یک و

هشتصد یک تومن میگیریم.اون یک تومن هم که به لطف امور مالی بیمه

میده.دیدی چقدر خوشقدمی؟ البته تا تسویه حساب نکنیم باورم

نمیشه.میخوام یک روز قبل از عمل به مامان جون بگم به بقیه هم صبح روزی

که بدنیا میای بعد از تولدت خبر میدیم.هنوز فامیلای بابایی نمیدونن تو پسر

هستی یا دختر... امیر علی هستی یا بهار.آخه هیچکدومشون به ما نمیگفتن

بچه هاشون چیه ما هم بدجنس شدیم داریم تلافی میکنیمنیشخند!متخصص

بیهوشی که یه آدم شاد و سرزنده و شوخ بود گفت مشکلی ندارم.گفت

بیهوشی موضعی واسه مادر و بچه هردو بهتره گفت به داروی چندانی بعد از

عمل احتیاج نداره.میتونی بعد از تولد بچه رو ببینی که این برام از همه چی

مهمتر بود!متخصص سونو گرافی هم گفت بچه چرخیده ولی سرش داخل لگن

نیومده.گفت بچه درشته وزن 3700ولی بنظر من سه کیلو  و هفتصد درشت

نیست معمولیه.قهر مهم سلامتی تو ئه گل پسرم.داییهات که موقع تولد بالای 4

کیلو بودن بدون اینکه مامان جون دیابت داشته باشه.دکتر اول گفت صبر کن  تا

دقیقه نود درد زایمان طبیعی بیاد سراغت اگر نشدسزارینت میکنیم. یعنی هم

درد طبیعی هم سزارین!گفت فقط ده درصد امکان داره که یک زایمان طبیعی

بدون خطر داشته باشی و...خوب منکه آزار ندارم از همون اول میرم

سزارین.وای خسته شدم دیگه باید برم یه کم استراحت کنم خوشگلم .بابایی

هم اومد برم پیشش که تنهایی حوصله اش سر نره. فعلا بای تا دیدن روی

 ماهت .بوس بوس بوسماچیک هفته بعد من میشم مامان. هفته بعد من یه

نی نی دارم. آخ جون خدایا شکرت. هزار بار شکرت.

ما میشیم سه نفر.وااااای.خیال باطل

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)