امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

امیرعلی جون

یه کم حرف...

1392/9/24 10:56
نویسنده : زهرا
201 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازم. اینروزها داری مارو دیوونه میکنی فقط با یک لبخند فقط با یک نگاه عمیق یا یه فریاد از شادی. ما غرق در خوشی میشیم و خدا رو هزاران بار شکر میکنیم بخاطر بودنت و سلامتی و نشاطت . خداوندا باز هم هزاران بار شکر. اگر چه کوچولومون بچه سختگیریه ولی خدا رو شکر که سالمی. دیشب هم مثل روال چند شب پیش از ساعت نه شب تا دوازده مشغول خوابوندنت بودیم!هر نیم ساعت چشمهات سنگین میشد و همینکه میذاشتمت سر جات چشمهات عین لامپ روشن میشد و تازه هوس بازی میکردی ...اینکار چندین بار تکرار میشه. منو بابایی هم خسته و گیج  و منگ از خواب....دیگه نمیدونستیم باید چکار کنیم فقط به زور چشمهامونو باز نگه میداشتیم و با خستگی بغلت میکردیم. آخه متاسفانه فقط دوست داری تو بغل باشی و راه بری در غیر اینصورت چنان گریه و جیغ و فریادی راه میندازی که واقعا میترسم نکنه بلایی سر خودت بیاری.پسرم زودتر بزرگ شو . بزرگ و عاقل . با هوش و مودب و خوشگل و صالح وسالم و...همه پدر ها و مادر ها چنین آرزوهایی برای بچه هاشون دارن ولی فقط خدا میدونه چند تا از بچه ها واقعا طبق آرزوهای والدینشون ایده آل و خوب بزرگ میشن.امیدوارم آدم خوبی باشی . به آرزوهای ما کاری نداشته باش گلم. تو فقط یه آدم خوب باش و شاد و سالم.امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق باشی.اینروزها صبح ساعت 6 که هنوز بابا نرفته اداره نهار درست میکنم آخه بعد ازون دیگه جنابعالی اجازه اینکارها رو نمیدی عشقم. در بهترین وضعیت هم باید کنارت بشینم و با هات بازی کنم یا به حرف زدنهای تو گوش بدم.همش دوست داری بهت توجه بشه و اصلا دوست نداری تنها باشی. حتی موقعی که منو بابا با هم حرف میزنیم گاهی وقتها صورتمون رو به توئه و مثلا داریم با شکلک و خنده باهات حرف میزنیم ولی در واقع داریم با همدیگه حرف میزنیم!!!الان در کمال تعجب خوابیدی معمولا از شش و نیم صبح بیداری!باو جود اینکه بغل گوشمون یه بیل مکانیکی مشغول کاره!گاهی وقتها از سکوت طولانی یا خوابیدن بی موقع تو میترسم. سریع میدوم به سمتت ببینم نفس میکشی یا نه. الان هم باید برم بهت سر بزنم نکنه پتو روی صورتت باشه یا نکنه دمر افتادی و نمیتونی سرتو بلند کنی.........رفتم دیدمت. غرق خوابی!فقط سرت از روی بالش سر خورده اومده پایین. کلا هر موقع کج و معوج میخوابی مفهومش اینه که خوابت عمیقه...من فدای توکه اینقدر پاک و معصومی.هفته قبل برای یک اقامت دوروزه رفتم خونه مامان جون و لی بعد از یک هفته به زور برگشتم. من او نجا رو خیلی دوست دارم. تو هم اونجا سر حال تر و شادتری. داییها و خاله و مامان جون ...همیشه باهات بازی میکنن بغلت میکنن میبرنت تو حیاط  گردش کنی.کلا همیشه سرگرمی و هیچوقت تنها نیستی. منم استراحت میکنم و از بودن در جمع اونها لذت میبرم.وااااای بیدار شدی عسلم. باااای تا گریه ات نگرفته.

 

                      

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)