امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

امیرعلی جون

آذر92

1392/9/24 10:57
نویسنده : زهرا
199 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا شکرت که بچه ام صحیح و سالمه. خدایا هزاران مرتبه شکرت.من طاقت  یه سرماخوردگی یاگریه بچه مو ندارم پس مادر فاطیما چطور اینهمه بیماری نوزادش رو تحمل میکنه یا النا که تو چهار ماهگی روش عمل قلب باز انجام دادن؟خدایا بیماری رو از همه خانواده ها دور کن. میدونم که امکان پذیر نیست ولی لطفا همه پدر و مادرها و بچه هاشونو صحیح و سالم نگهدار.دوباره یکهفته رفتم خونه مادرم . اگه تمام سال رو اونجا باشم سیر نمیشم. مخصوصااینروزها که اکثر اوقات تو خونه تنها می موندم.من عاشق خونه های شلوغ و پرجمعیت هستم. عاشق گشت و گذار و باغ و نور و روشنایی. عاشق درخت و حیاط و جمعهای صمیمانه. اما اینجا تو این شهر تنهام . هیچکس حتی یک دوست هم ندارم.آپارتمان قشنگ و بزرگیه اما خیلی دوست دارم حیاطی داشته باشم که توش درخت باشه.دلم میخواد امیر علی هم مثل من درختها رو دوست داشته باشه. هرچند اکثر بچه ها فضای باز و درخت و گل و پارک و رودخونه رو دوست دارن اما من خیلی خیلی طبیعت رو دوست دارم .امیدوارم امیرعلی ازون بچه هایی باشه که همیشه شلوغی رو به سکوت و انزوا ترجیح میده. البته الان که هر وقت میریم مهمونی از جمع میترسه و مجبورم ببرمش تو اتاق ساکت تا آرومش کنم.ازبس تو این خونه خلوت مونده داره به سکوت عادت میکنه اما من نمیخوام اینطوری منزوی بشه.ایندفعه بزنم به تخته بچه خوبی بود. با اینکه واکسن زده بود و بخاطر آلرژی و آبریزش بینی دارو مصرف میکرد ولی در کل بچه خوبی بود. حالا به همه لبخند میزنه. برای خودش داد و فریاد راه میندازه و نسبت به چهره های آشنا عکس العمل نشون میده.میتونه به مبل تکیه بده و بشینه.اسباب بازیهاشو با دستش میگیره و البته همه چی رو میبره به سمت دهنش. از دست و لباس و پتو گرفته تا عروسک و ...جدیدا یاد گرفته وقتی تنهاس جیغ میکشه که جلب توجه کنه. و متاسفانه خوابش مخصوصا خواب شبش افتضاح شده. فکر نمیکنم ازین بدتر هم امکان داشته باشه!اگه کاری به کارش نداشته باشم تا دو یا سه شب بیدار می مونه. من معمولا ساعت ده یا یازده شب میبرم که بخوابونمش. میخوابه اما تاصیح تمام خوابش چیزی نیست جز چرتهای کوتاه و بیدار شدنهای پیاپی. مدتهاست حسرت یه خواب سه ساعته شبانه به دلم مونده.در تمام طول شب فقط هم با شیر خوردن مجددا به خواب میره و هیچ روش دیگه ای مثل بغل کردن یا لالایی یا تکان دادن  برای خوابوندن مجددش فایده نداره.برای همین هیچکس جز خودم نمیتونه ساکتش کنه.چه روزهای شیرینی بود وقتی تو دو ماهگی شش یا هفت ساعت پیاپی تو شب میخوابید. حالا تمام روز گیج و منگم و منتظرم کی میشه یه چرت بزنم. هرچندانگار دیگه بدنم داره به این سیستم خواب ناچیز عادت میکنه!ایندفعه که رفتم خونه مادرم امیر علی بیشتر از دفعات قبل با پدرم رابطه برقرار کرد و این بنا به هزار و یک دلیل خیلی باعث خوشحالی من شد!خدا رو شکر همه بیشتر از حد تصورم دوستش دارن. خیلی زیاد.امیدوارم همیشه بچه محبوب و دوست داشتنی و مودبی باقی بمونه.اینروزها اکثرا با برادرم میرم و برمیگردم . اینطوری راحت ترم. آخه اون مسیر کاریش اینجاست و براش سخت نیست.

                              

                              

                       روز عاشورا پسرمو بردیم زیارت امامزاده....روستای ناتل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)