امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی جون

ماه منی

1393/7/6 21:59
نویسنده : زهرا
204 بازدید
اشتراک گذاری

 ماه منی تو،شاه منی تو،تمام زندگی منی...نفس من عشق من زندگی من...تمام شو ر و نشاط و امیدم...تمام دنیای منی...همیشه دعا میکنم از همه بلاها و گرفتاریها در امان باشی ...برای دین و دنیا و آخرتت دعا میکنم کوچولوی مهربون من....اینروزها خیلی عاطفی تر شدی...تا حالا ندیده ام بچه ای به اندازه تو تا این حد اطرافیان و نزدیکان خودشو ببوسه اونم به صورت هدفمند و به منظور نشون دادن محبت!گاهی همینکه از خواب بیدار میشی بلافاصله منو میبوسی. حتی خاله یا مامان جون رو.و گاهی صورتمون رو نوازش میکنی و کشدار غلیظ میگی" ناااااازییییی . مامان جون که بی نهایت دوستت داره شاید بیشتر از من!همه دوستت دارن. داییها خاله ها آقا جون و مامان جون....مامان بزرگ بابا بزرگ وعمه جون.الان خیلی خوب مسافتهای کوتاه رو میری.درحد صد متر حتی تو کوچه و خیابون. راه رفتنت طبیعی تر شده و از حالت تاتی تاتی درومده.عاشق بیرون رفتن هستی و بخاطر همینم عاشق کفشهای خودتی.بقول خودت گتش!  شیر=ایش! ماشینو موتور و کامیون=آن   بچه و عروسک=نی نی   وکلماتی واضح مثل آقا ماما دایی چرخ لالا چی چی  ......خیلی دوستت داریم عسلکم...دوست دارم بتونی با بچه ها ارتباط برقرار کنی اما یه کم میترسی و میچسبی به من...دلم نمیخواد خجالتی باشی. برای همین هرروز عصر همراه بابایی میریم پار ک یا گردش تو کوچه و خیابونهای اطراف تا ادمهای بیشتری رو ببینی. چند شب پیش که طبق معمول تمام روزها و شبهات به پنجره چسبیده بودی با حاج اقای همسایه ارتباط برقرار کردی و حرفهای نامفهومی باهاش در میون گذاشتی!وقتی ازون پایین پرسید اسمت چیه؟ گفتی علی  علی  البته گفتی عا یی   باورم نمیشد از خودت همچین جوابی داده باشی. به بابایی گفتم اونم گفت نه بابا حتما به نظرت اومده ولی چند روز بعد که دوباره تکرار کردی فهمیدم اسمتو بلدی!!!...راستی پنجمین دندون خوشگلت هم دقیقا با پنج ماه فاصله نسبت به دندونهای قبلیت بالاخره درومد خوشگلک من!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)