امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

امیرعلی جون

دوسالگی

1394/5/2 19:51
نویسنده : زهرا
268 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم .تولدت مبارک.امروز دوساله شدی.امیدوارم همیشه تندرست و شاد زندگی کنی.

قدت شده نود سانت وزنت هم سیزده و چهارصد......تو خونه مادر جون برات جشن تولد گرفتیم.

بخاطر بادکنکها از همه بیشتر خوشحال شدی. بعدشم که بخاطر فوت کردن شمع .دهها بار اینکارو تکرار کردی و متاسفانه کیک تولدت کلا خیس شد!خجالتو درانتها هم که نذاشتی هیچ بچه ای یه نگاه به اسباب بازیهات بندازه.چه میشه کرد باید واقعیتها رو گفت. من اصلا موافق نیستم با وبلاگهایی که فقط از گل و بلبل و خوشی و خنده مینویسن...واقعیت اینه که اینروزها خیلی لجباز  و بدقلق شدی.حتی نتونستم یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم. وتقریبا همه مهمونها هم کلافه و عصبی شدن از کارها و رفتارت.هنوز اونقدر کوچیکی که نمیشه ازت انتظار داشت مطابق میل ما رفتار کنی از طرفی به حدی بزرگ شدی که مدام با لجبازی از غذاخوردن  شستن دست و صورت تعویض پوشک حموم کردن و خوابیدن و...امتناع میکنی.اینروزها مدام با صدای بلند برای هر چیز کوچیک و بی اهمیتی گریه و داد و بیداد میکنی و متاسفانه من شدم ازون مادرهای خسته و افسرده. واقعا نمیدونم چکار کنم. با هیچ روشی حاضر به همکاری و انجام کارهای روزمره نیستی. از جایزه گرفته تا تشویق و تهدید به تنبیه و محبت زیاد و وعده و وعیدو....واقعیت اینه...من اینروزها خیلی ناراحتم و فقط امیدوارم با گذشت زمان بهتر بشی...هرچند همه اینها ذره ای از عشق و دوست داشتنم نسبت به تو کم نمیکنه.تو دردانه منی . مطمئنم با گذشت زمان  بهتر میشی و من فقط باید صبورتر باشم...همین و دیگر هیچ....

پسندها (8)

نظرات (2)

فروزان(مامان بردیا جون)
20 مرداد 94 1:26
مامان زهرای نازنین... متاسفانه باید بگم دقیقا همینه و وضع خونه ما هم به همین صورته به طوری که بعضی روزها بعدازظهر که بابای بردیا میاد من یکساعتی میذارم می رم از خونه بیرون و الکی واسه خودم می چرخم که یکم حال و هوام عوض شه چون احساس می کنم دارم خفه می شم... یک موقعی فکر می کردم فقط بچه ی منه که اینطوریه و من یه اشتباهی کردم ولی با خوندن مطالب بیشتر دیدم نه اینطورام نیست و این نیز بگذرد!!! حالا به قول تو بعضی ها فقط دوست دارند گل و بلبلشو بنویسن ولی من برای بردیا یک دفتر خاطرات دارم که حتی اذیت ها و بدقلقی های هر دوره از زندگیشو نوشتم که بعدا که می خونه بهتر بتونه با بچه ی خودش کنار بیاد البته اگر از نسل اینها بچه ای بیاد به هر حال عزیزم بدون که تنها نیستی... ضمنا خوب کاری کردی پروژه جیش رو گذاشتی کنار چون اگر خودت هم روحیه خوبی برای مقابله با این موضوع نداشته باشی بچت واکنش های بدتری نشون می ده و تا مدتها اذیت می شی چون می خوندم که این پروژه بین 3 تا 6 ماه طول می کشه تا کودک بفهمه الان احتیاج به دستشویی رفتن داره بنابراین بالاخره وقتش می رسه خودتو اذیت نکن ... با پوشک نمی ره به مدرسه
مامان فهیمه
23 شهریور 94 1:01
آپ کن مامان زهرای تنبل امیرعلی لپو رو ببوس