امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی جون

تصورات ما

1392/2/5 8:26
نویسنده : زهرا
207 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامان. چطوری خوشگلم؟

مژهمامان بزرگت پیش بینی کرده تو یا دوقلویی یا خیلی درشت!!!مامان

 جونت هم واست  کالسکه و اسباب بازی و کلی وسیله دیگه خریده.

 تقریبا وسایلت کامل شده فقط باید منتظر باشیم تا به وقتش تشریف

 فرما بشی عزیز دل مامانماچوای خدایا کی میشه چشمامو باز کنم و

ببینم آخرای مرداد شده و تو تو بغلم هستی عزیزکم.دایی جونت از

سربازی برگشته اونم مثل بابایی دستشو میزاره رو شکمم ببینه تو

چجوری وول میخوری خیلی واسش عجیبه بابایی هم میگه اگه یه

موجود زنده تو شکم من وول بخوره من از وحشت فرار میکنم! ولی

 وقتی تو  وروجک بازی در میاری و حرکتهای تو رو  تو شکم من حس

میکنه  فرار نمیکنه که هیچ کلی هم ذوق میکنه و خوشحال میشه و

است صلوات میفرسته  که بچه اش چشم نخوره!!!همش منو بابایی و

 خاله ستاره وسایلتو باز میکنیم و نگاشون میکنیم. من که هرروز کارم

همینهزبان با مامان جون و خاله و دایی چند بار رفتیم تا واست وسیله

 های خوشگل پیدا کنیم.می بو سمت عزیز دلم بوس بوس فدات بشم

 که اینقده خوشگل و ماهی عسلم.مطمئنم بچه خوب و سربراه و

خوشگلی میشی مطمئنم تو دل همه جا باز میکنی از الان خیلیا

 دوسه ت دارن چه برسه به وقتی که ببیننت.فعلا که با تصور روزهای

 باتو بودن خوشیم قندکم.دایی میگه ااز الان همش باهات حرف بزنم

 واست شعر بخونم تا باهوش بشی . تو پچل عچل کچل مامانی

 گوجگولوی منی.یه حسی بهم میگه کچلی ولی مهم نیس اولا که

بالاخره مو در میاری دوما کچل هم که باشی بازم گوچگلی شکری

 عشلی جیگری نانازی. بازم بوس.دلم میخواد یه عالمه ازت عکس

 بگیرم از دست و پاهای کوچولوتخیال باطلراستی اینجا همون جاییه که

بابایی خیلی دوست داره.ما کلی عکس گرفتیم  جات خالی بود نانازم

 

یه روز باهمدیگه میریم اینجا ازت عکس میگیریم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهدیه
5 اردیبهشت 92 12:20
سلام خوشحال میشم از وبلاگمون دیدن کنید هدفمون جمع آوری یک آرشیو از خاطرات شیرین زایمان مادرانه!