امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

امیرعلی جون

بدون عنوان

1392/3/3 4:27
نویسنده : زهرا
128 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم. خوبی مامانی؟اوضاع و احوالت چطوره عزیزم.منم خوبم در واقع

  ای بدک نیستم.و همچنان تمام روزهای خودم رو با انتظار سپری میکنم.

انتظار و انتظار و انتظار.....شبها دیگه نمیتونم راحت بخوابم.نمیتونم خوب نفس

بکشم. چند روز پیش دوباره مجبور شدم برم دکتر. برام نوار قلب نوشت.اینهفته

هم باید برم اکو.تازه فهمیدم جنابعالی جزء معدود نی نی هایی هستی که با

وضعیت عرضی لالا کردی!خداکنه ظرف هفته های اینده بچرخی که موقع

تولدت اذیت نشی.خداکنه قلب منم مشکلی نداشته باشه که بتونم صحیح و

سالم تو رو به دنیا بیارم.الان منو تو باهم  تو ی هفته سی و یک

هستیم.بیشترش رفته.این شبا که بیخوابی دارم و حالم خوب نیس طفلک

بابایی هم پا به پای منو تو بیداره.من میتونم صبحها  دوباره چرت بزنم ولی

بابایی صبح زود میره سرکار دلم میسوزه گناه داره.بابایی خیلی دوستت داره

خوشگلم. آخه تو عزیزترین و با ارزشترین چیزی هستی که داره.اونم به اندازه

من هر روز اتاق و وسایلتو چک میکنه. ازشون عکس میگیره یا یه چیزایی

واست میخره.مخصوصا اسباب بازی.امروز غروب منو برد پارک جنگلی بعدشم

باهم رفتیم کنار دریا. غروب قشنگی بود با صدای اذان کنار دریا قشنگتر هم

شده بود.اونجا واست دعا کردیم. که صحیح و سالم به دنیا بیای و بتونیم به

خوبی بزرگت کنیم. از خدا خواستیم بتونیم طوری تربیتت کنیم که توی دنیا و

آخرت شرمنده نشیم.بابایی گفت این دریا و این ساحل این کوهها و جنگلها

صدها سال قبل از ما بودن. ادمهای زیادی رو دیدن. شاه و گدا و عادی. هر

آدمی با سرگذشت خودش اومد و رفت ولی دریا و جنگل هنوز هستن و قراره

ادمهای زیادی رو ببینن.گفتم ما هم به زودی با امیر علی و اسباب بازیهاش

میایم اینجا شن بازی.و بعد به آینده های دور فکر کردم. به روزهایی که تو

هستی و مانیستیم. به روزهایی که دریا شاهد پیری تو میشه و ما

نمیببینمت.دوست داشتم حتی وقتی پیر هم شدی خودم مواظبت باشم.

هیچکس بهتر از مادرت نمیتونه مراقبت باشه.اینقدر ازین فکرهای عجیب و

غریب اومد تو سرم که آخرش گریه ام گرفت....پسرم پدرت خیلی برای ما

زحمت میکشه. خیلی.اصلا هم خم به ابرو نمیاره.بیشتر ازتوانش...اینروزا تو

اداره یکی از مافوقهاش خیلی اذیتش میکنه و ما هردو ناراحت میشیم.ما

همش واسه تو دعا میکنیم تو هم واسه منو بابایی دعاکن پسرم.میشه گفت

یه جورایی روزای سختی رو میگذرونیم. از خدا میخوام این روزای سخت با در

آغوش گرفتنت شیرین بشه. از خدا میخوام لحظه ای رو ببینم که بابایی با

لبخند بغلت میکنه و به صورت ماهت زل میزنه. اونروز شاید کمی از زحمتهایی

که برای ما کشیده جبران بشه.خدایا همیشه مراقب ما باش. ممنونم بخاطر

تمام الطاف بی انتهات.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان زهرا
3 خرداد 92 4:47