امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

امیرعلی جون

هفت ماهه شدی پسرم

1392/3/11 19:06
نویسنده : زهرا
175 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسری.خوبی مامان؟ اینروزها حرکاتت جالبتر و شدید تر

شده.برای من خنده داره ولی بابایی همش ازم میپرسه

نمیترسی؟چندروز پیش رفتم مصاحبه.تو آزمون کتبی قبول شده

بودم.پسرم دعا کن مامانت شاغل بشه. هرچند تو خیلی اذیت میشی

و اصلا به نفعت نیست ولی به نفع زندگیمونه.اینطوری خیلی راحتتر

میشه زندگی کرد. قبل از مصاحبه خیلی استرس داشتم فشارم افتاده

بود. چند تا ازخانوما بهم گفتن شکمتو با چادر بپوشون اگه بفهمن

حامله ای قبول نمیشیا.ولی به نظر من اگه قبول بشم بخاطر لطف خدا

و امام رضا نسبت به توئه.امیدوارم بخاطر تو هم که شده خدا دعاهامو

بشنوه و قبول بشم. مصاحبه رو خوب دادم. بابایی خیلی بهم کمک

کرد. کلی واسم کتابای مختلف تهیه کرده بود. هرشب برام کلاس

آموزش کامپیوتر میذاشت و خودش مطالبو با دقت و با حوصله بهم یاد

میداد. کلی هم از اینترنت واسم جزوه و مطالب مفید پرینت میگرفت

که بخونم. خدا کنه شرمنده اش نشم. تاحالا چند بار مرخصی گرفته و

منو با خودش برده مرکز استان واسه امتحان و مصاحبه و تحقیق

و....همیشه هم کلی بهم روحیه داده. یا امام رضا کاری کن همشونو

خوشحال کنم.تو هم واسه مامانی و بابایی دعا کن پسرم.برای قلبم

رفتم اکو خوشبختانه مشکلم حاد نیست ولی....کم خونی شدید

دارم.دکتر گفته تا چند ماه بعد از زایمانم هم باید روزی سه تا قرص

بخورم. الان که روزی ده تا قرص مختلف میخورم. معده نمونده برام.

سه تا آهن 4تا چرک خشک کن. یه کلسیم. یه پریناتال.همیشه از

مصرف دارو حتی تقویت کننده ها متنفر بودم اما حالا....بیشتر بخاطر تو

میترسم. نکنه کمبود ویتامینها روی تو اثر بذاره.اینروزها بیشتر ازقبل

بهت وابسته شدم. چون همیشه و هر لحظه تو رو حس میکنم.

بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهتم. منتظر دیدن لبخند زیبا و

آرامش بخشت. منتظرم تا در اغوش بگیرم و ببوسمت.

گونه هامو بچسبونم به صورتت و خدا رو هزاران بارشکر کنم.

خوشبختانه اینروزها زمان برام سریعتر میگذره. قبلا خیلی

کند و کشدار بود.مواظب خودت باش مامانی. تو همه معنا و مفهوم

زندگی مایی. تو انگیزه و شور و اشتیاق منو بابایی برای زندگی

هستی.تو هدیه ارزشمند خدا و امام رضایی.مراقب خودت باش گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)