صدو پنجاه روز
سلام به پسر عزیزم. بیشتر از پنج ماهه که وارد زندگی ما شدی و من پنج ماهه که شب و روز و لحظه به لحظه با تو هستم.حالا من کلمه عشق و زندگی رو درک میکنم. تو عشق من هستی و تمام دنیای من.بهتره بگم عشق و دنیای من و بابا.زندگی با تو چقدر زیباست.اگه هرروز خدارو شکر کنم بازم کمه.خدا کنه همیشه سالم و عاقبت بخیر باشی پسر گلم.فقط اینروزها بازم مثل همیشه این مادر همیشه دلواپس تو دوباره نگران سلامتی توئه.چند وقته که روی پوست کمر و شونه هات نقطه های سفید رنگ میبینم. خدا کنه چیز مهمی نباشه یا نشون دهنده یه بیماری نباشه.پسرم منو بابا خیلی خیلی دوستت داریم. خیلی شیرین و عزیزی. عزیزتر از جان مایی. هر لبخندت برای ما یک دنیاست.ما حتی برای لحظه ای طاقت دیدن اشکهای تو رو نداریم.هر وقت میخندی ازته دلم آرزو میکنم همیشه بخندی. همیشه دنیا برات شاد باشه و از زندگیت لذت ببری.تو دنیا غم و شادی باهمن پس بذار اگه تو زندگی غمی هست برای من باشه و هر جا خنده و شادی هست برای تو.عسلم....